امام يازدهم ، سيماى امام حسن عسكرى (ع

امام يازدهم ، سيماى امام حسن عسكرى (ع

 )
860- وجه تسميه امام حسن عسكرى (ع )
ابو محمد، الحسن العسكرى ، ابن على الهادى عليه السلام ابن خلكان در تاريخش مى گويد: او يكى از ائمه دوازده گانه اماميه و نيز پدر امام منتظر، صاحب سرداب است ، هم او و هم پدرش ، على ، به عسكرى معروفند... عسكرى - به فتح عين و سكون سين و فتح كاف و راء - منسوب است به سامرا، و آنرا معتصم بنا كرد و مقر سپاه خود را بدانجا منتقل نمود.و امام حسن را، عسكرى گويند، از آن جهت كه متوكل ، پدر او را بدان جا تبعيد كرد و ايشان مدت بيست و نه سال در آنجا ساكن بود. از اين رو ايشان و فرزندش را به اين مكان منسوب كرده اند . (1037)
861- شمايل حضرت عسكرى (ع )
در كتاب الخرائج والجرائح راوندى است كه :
اخلاق او چون اخلاق رسول خدا صلى الله عليه وآله بود آن حضرت عليه السلام مردى بود سبزه و داراى قدرى رشيد و صورتى زيبا و بدنى موزون و سنى اندك ، و چنان هيبت و جلالت و هياءتى داشت كه خاص و عام تعظيمش مى كردند و بزرگش مى داشتند؛ زيرا در برابر فضل و عفاف و صيانت و زهد و عيادت و صلاح او چاره اى جز آن نداشتند. او، جليل و نبيل و فاضل و كريم بود كه تحمل سختى هايش بسيار و در برابر مصائب و ناسازگارى هاى روزگار با ثبات بود. اخلاقش و خوى و كردارش خارق عادات بود. (1038)
862- قضاوت امام
مردى نصرانى كه به زنى مسلمان تجاوز كرده بود، نزد متوكل آوردند. متوكل بر آن شد تا بر او حد جارى كند، ولى او اسلام آورد و مسلمان شد. يحيى بن اكثم گفت : ايمان آوردنش ، شرك و عمل خلافش را از ميان برد.
بعضى ديگر گفتند: سه حد بر او واجب است .
ديگران نيز هر كدام چيزى گفتند كه بايد با او چنين و چنان كرد.
متوكل امر كرد تا نامه اى به امام ابوالحسن عسكرى عليه السلام نوشتند و مساءله را از ايشان پرسيدند.
وقتى امام نامه را خواند چنين نوشت : بايد آنقدر زده شود تا بميرد!
يحيى و فقهاى ديگر اين حكم را انار كرده ، گفتند: يا اميرالمؤمنين ! در باره اين حكم از او سوال كنيد؛ زيرا چنين حكمى در كتاب و سنت نيست !
از اينرو متوكل نامه اى براى امام عليه السلام نوشت كه فقهاى مسلمين اين حكم را قبول ندارند و مى گويند: چنين حكمى در كتاب و سنت نيست ! پس ‍ براى ما روشن كن كه چرا چنين حكمى را صادر فرموده اى ؟
امام عليه السلام پاسخى داد بدين شرح : بسم الله الرحمن الرحيم فلما راو باءسنا قالوا آمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا مشركين فلم يكن ينفعهم ايمانهم لما راءوا باءسنا ؛
امام ايمانشان ، پس از ديدن مرگ و مشاهده عذاب ما بر آنان ، هيچ سودى نبخشيد. سنت خدا چنين حكم فرما بوده و آنجا كافران زيانكار شدند. (1039)(1040)
863- داستان هاروت و ماروت
روزى به امام حسن عسكرى عليه السلام ، ابوالقاسم ، عرض كرديم : قومى نزد ما هستند كه گمان كنند، هاروت و ماروت دو ملك بوده اند كه ملايكه چون عصيان بنى آدم بسيار شد آن دو را برگزيدند و خداوند، آنها را با كسى ديگر به دنيا فرو فرستاد. آن دو، به واسطه زهره به فتنه افتادند و اراده زنا كرده ، شرب خمر كردند و مرتكب قتل نفس محرمه شدند و خداوند آن دو را در بابل عذاب فرمود و آن زن را مسخ كرد و به صورت همين ستاره اى كه زهره نام دارد، مبدل نمود.
امام عليه السلام در پاسخ فرمود: معاذ الله ! ملايكه ، معصومند و به الطاف الهى ، از كيفر و زشتى ها محفوظند؛ چنان كه خداى عز و جل درباره آنها فرمايد: لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤ مرون ؛ هرگز نافرمانى خداى نكنند و آنچه امر شوند انجام دهند. (1041)
و نيز فرمود: و له من فى السموات والارض و من عنده - يعنى ملائكه - لا يستكبرون عن عبادته و لا يستحسرون يسبحون الليل و النهار لا يفترون ؛ آنچه در آسمانها و زمين است ، همه ملك اوست و آنان كه در پيشگاهش مقربند ( فرشتگان ) از عبادتش سرپيچى نكنند و خسته و ملول نشوند. (1042)
و نيز درباره شان فرمايد: بل عباد مكرمون ، لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ... مشفقون ؛ (1043)
بلكه همه بندگان مقرب خدايند، كه هرگز پيش از امر خداوند عملى انجام ندهند و هر چه كنند به فرمان اوست ، و هر چه از ازل كرده و هر چه تا ابد كنند، همه را خدا داند و هرگز آن مقربان درگاه از احدى جز آن كه خداى از او راضى است ، شفاعت نكنند و آنان دايم از خوف خداى هراسانند.
خداوند اين فرشتگان را در زمين جانشينان خود قرار داد و ايشان مانند انبيا و ائمه بودند در دنيا؛ آيا كسى از ائمه مرتكب قتل يا زنا شود؟!
سپس امام عليه السلام ادامه داد: آيا ندانى كه خداوند، دنيا را از پيامبر يا امامى از نوع بشر خالى نگذارد؟ مگر چنين نيست كه خداوند فرمايد: و ما ارسلنا من قبلك - يعنى الى الخلق - الا رجالا نوحى اليهم من اهل القرى ؛ (1044) و ما هيچ كس را پيش از تو به رسالت نفرستاديم ، جز آنكه رسولان همه (چون تو) مردانى بودند از شهرهاى دنيا كه به وحى ما مؤيد شدند.
خداوند در اين آيه بيان فرمايد كه ملايكه را به زمين نفرستاده تا امام و حاكم باشند؛ بلكه آنان را به سوى پيامبران خود، گسيل داشته است .
يوسف بن محمد و على بن محمد سيار ادامه داده ، گويند: به امام عليه السلام عرض كرديم : بنابراين ديگر ابليس نبايد ملك باشد؟
امام عليه السلام پاسخ داد: خير! بلكه او از جنس جن بود. مگر نشنيده اى كه خداى تعالى فرمايد: و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ؛ (1045)
و (اى رسول !) ياد آر هنگامى كه فرشتگان را فرمان داديم كه آدم را سجده كنيد! و آنان همه ، سر به سجده بردند، مگر ابليس كه از جنيان بود.خداوند بدين وسيله بيان فرمايد كه ابليس ، جن بوده است ، و او همان است كه درباره اش فرمايد: والجن خلقناه من قبل نار السموم ؛ (1046) و جنيان را پيشتر از آتش گدازنده خلق كرديم .
امام عليه السلام ادامه داده ، فرمود: پدرم از جدم ، رضا و او از پدرش و پدرانش و آنها از على عليه السلام و او از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل كرده است كه فرمود: خداوند، ما آل محمد را و نيز پيامبران و ملايك مقرب را برگزيد، و اين انتخاب او جز بر عمل و آگاهى از آنان به اين كه از ولايتش خارج و از عصمتش جدا نشوند، و به كسانى كه مستحق عذاب و نقمت الهى اند، ملحق نگردند، نبود.
به امام (ع ) عرض كرديم : براى ما روايت كرده اند كه على عليه السلام چون رسول خدا صلى الله عليه وآله به نص ، او را به امامت نصب فرمود، خداوند ولايتش را بر فئام كه از ملايك بودند عرضه داشت و آنها از قبولش سرباز زدند؛ خداوند نيز آنها را مسخ كرد و به صورت وزغ در آورد
امام (ع ) فرمود: معاذالله آنان بر ما دروغ بسته اند! ملايك ، رسولان خدايند همانند ساير انبياء الهى كه رسول آن خداوندند به سوى خلق ؛ آيا از آنان كفر به خداوند سر زند؟
عرض كرديم : خير!
فرمود: ملايكه نيز چنين اند؛ و شاءن ملايك عظيم و خطبشان جليل (1047) است .
864- خلق اسماء
در احتجاج آمده : از ابو الحسن عليه السلام ، در توحيد سوال شد و از آن حضرت پرسيدند: براى ما بيان فرما كه چگونه خداوند همواره خود، تنها بوده و چيزى همراهش نبوده و سپس اسماء را بديعا خلق فرمود و آنها را براى خويش برگزيد، حال آنكه اين اسماء و حروف قديم مى باشند؟
امام عليه السلام نوشت : خداوند همواره بوده ، سپس آنچه اراده فرمود به تكوين آورد، و گريزى از قضاى او نيست و پس از حكم او حكمى نيست .
اوهام متوهمان در حيرت فرو رود و نگاه بينندگان قاصر ماند و اوصاف وصف كنندگان ره به جايى نبرد و گفته هاى مبطلان مضمحل گردد از درك عجيب شاءنش و يا رسيدن به علو مكانش . پس او در موضعى است نامتناهى ، و در مكانى است كه ديد چشمان بدان نرسد و عبارات بدان اشاره نكند، هيهات ! هيهات ! (1048)
865- مثل هابيل و قابيل
بعد از رحلت امام حسن عسكرى عليه السلام برادر آن حضرت موسوم به جعفر كذاب ادعاى امامت كرد و او را كذاب گفتند در مقابل امام جعفر صادق عليه السلام ، چنانكه ابو خالد كابلى از حضرت امام زين العابدين عليه السلام اسماء ائمه را پرسيد، بنام حضرت صادق رسيد عرض كرد: همه شما صادقيد چرا او را صادق گويند؟
فرمود: چون پنجمى از اولاد او نيز جعفر ناميده مى شود و دروغ مى گويد در ادعاى امامت .
حضرت امام على نقى عليه السلام درباره او فرموده بود: حذر كنيد از پسر من جعفر كه به منزله پسر نوح است .
انه ليس من اخلك انه عمل غير صالح . و با برادرش امام حسن عليه السلام حسد مى ورزيد چنانكه حضرت فرمود: مثل او با من ، مثل هابيل و قابيل است .(1049)
866- معناى ايام
از صقر بن ابى دلف كرخى روايت شد كه گفت : وقتى موكل ، آقاى ما ابوالحسن عسكرى عليه ا


:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ,
:: برچسب‌ها: 860- وجه تسميه امام حسن عسكرى (ع ) "یازدهم ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد احمدی
تاریخ : سه شنبه 3 بهمن 1391
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: